معنی انبار اجناس
حل جدول
لغت نامه دهخدا
اجناس. [اَ] (ع اِ) ج ِ جنس:
اینچنین آفریده گشت جهان
شغل (؟) از انواع و مردم از اجناس.
مسعودسعد.
|| و مصطلح دفتر اکبرشاهی آنکه سپاهیان را سوای نقد در وجه علوفه ٔ ایشان دهند.
- اجناس عالیه، مقولات. مقولات عشر. قاطیغوریاس.
- جنس الاجناس، جنس عالی. (اصطلاح منطق). رجوع به جنس شود.
اجناس. [اَ] (اِخ) نام پهلوانی تورانی از سپاهیان افراسیاب در شاهنامه:
چو اجناس با ویسه در میمنه
سرافراز هر یک گو یک تنه.
فردوسی.
انبار
انبار. [اِم ْ] (ق) مخفف این بار. این مرتبه. (از آنندراج): مدتی دیگر بگذشت انبار مسجد بتمامی صد هرس رسانید. (فردوس المرشدیه ص 28 از فرهنگ فارسی معین).
انبار دلم بخویش ار میماند
این کاوش غصه در جگر می ماند
این درد نه همچو دردهای دگر است
این غم نه بغمهای دگر می ماند.
ملک طیفور (از آنندراج).
انبار. [اَم ْ] (ع اِ) ج ِ نِبْر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). خانه ٔ گندم و جوو جز آن. (مهذب الاسماء). خرمنهای خوراک از گندم و جو و غیر آن. (از شرح قاموس). جاهای گرد کردن غله و جز آن. (از منتهی الارب). ابوبکر گفته انبار اعجمی است اگرچه لفظ آن نزدیک به نبر است و دیگری گفته انبار اهراء طعام (نیک پخته تر طعام) است و واحد آن نبر و جمعالجمع آن انابیر است. (از معرب جوالیقی). و رجوع به نبر و انبار (اِ) شود. || (اِخ) جاهایی میان دشت و صحرا و دههای نزدیک بهشهر. (شرح قاموس).
فرهنگ واژههای فارسی سره
کالاها
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: جنس) گونه ها، کالاها جنس ها (اسم) جمع: جنس. قسم ها نوع ها گونه ها، کاها متاع ها.
فرهنگ فارسی آزاد
اَجْناس، جنس ها (مفرد: جنْس).
َ
فرهنگ معین
جمع جنس.، قسم ها، نوع، گونه ها، کالاها، امتعه. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
جِنس
کلمات بیگانه به فارسی
کالاها
مترادف و متضاد زبان فارسی
اقمشه، امتعه، کالا، اقسام، انواع، گونهها
معادل ابجد
369